جان مادر بلند شو …

دانش‌آموزان دختر مکتب سیدالشهدا رفته بودند مدرسه تا درس بخوانند و یاد بگیرند که همه زندگی، جنگ نیست. می‌خواستند بفهمند زندگی سراسرش غم نیست و محمد راهد درست می‌گوید؛ همان دانشجویی که در حمله تروریستی دانشگاه کابل شهید شد، او یک هفته قبل از آن حمله انتحاری دانشگاه در یک جایی از شهر ایستاده بود و با لبخند خطاب به زنان و مردان و کودکان افغان گفته بود: «زندگی سراسرش غم است، سراسرش مشکل است، فشار است اما باز هم بر این لب‌ها، لبخند است.» برای این لبخند گمشده دختران افغان دردها کشیده‌اند. آنها به مکتبخانه می‌رفتند تا جنگ را فراموش کنند اما نمی‌دانستند سهم‌شان همچنان جنگ است و خون. سهم‌شان حمله انتحاری است و نابودی؛ به همین سادگی. این قسمت دختران کابل بود، دختران اندوه و درد. یک ماه پیش بود دانش‌آموزان مکتبخانه سیدالشهدا به خاطر نبود کتاب‌های درس، کمبود معلم و کمبود فضای آموزشی اعتراض کردند. همین چند هفته پیش دختران مدرسه با پلاکاردی در دست و مشت‌های گره کرده شعار می‌دادند که مدرسه بیشتر می‌خواهند. آنها چه می‌دانستند که چند وقت بعد زندگی روی غمش را نشان‌شان می‌دهد. شنبه ساعت ۴:۲۰ عصر زنگ آخر مدرسه به صدا درآمد. برخی از معلم‌ها زودتر کلاس‌های درس را تعطیل کردند. دختران کیف و کتاب‌شان را جمع کردند و با آن هیاهو و شور و شوق دخترانه‌شان به سمت حیاط مدرسه رفتند. دوتا دوتا، چند تا چند تا… ساعت ۴:۲۷ دقیقه صدای انفجار نزدیک مدرسه به گوش رسید. صدای فریاد دانش‌آموزان کل خیابان را گرفت؛ آنها جیغ می‌کشیدند و فرار می‌کردند، هر کدام به سمتی… شاهدان عینی دیدند که جمعیت دوان دوان و افتان و خیزان به اطراف می‌روند. خیلی از دانش‌آموزان به سمت مدرسه برگشتند. معلمان به سمت دانش‌آموزان رفتند و دو انفجار دیگر در فاصله چند دقیقه رخ داد. دیگر صدای خنده بچه‌ها شنیده نشد و در چهره کودکانه‌شان ترس بود و غم و وحشت. اینها روایت مصطفی هزاره، یکی از شاهدان عینی حاضر در محل حادثه است. او یکی از همان‌هایی است که اقوام و فامیلش در این مدرسه درس می‌خواندند و چند دقیقه بعد از انفجارها از مدرسه خارج شدند.

صحنه بسیار غم‌انگیزی بود. پدران و مادران بسیاری بودند که دنبال فرزندان‌شان می‌گشتند. کیف و کتاب و کفش بچه‌ها به اطراف پخش شده بود. برخی از بچه‌ها در خون غوطه‌ور بودند. همه گریه می‌کردند و سعی می‌کردند که به بچه‌ها کمک کنند. مکتب سیدالشهدا یکی از بزرگ‌ترین مکتبخانه‌های غرب کابل است که در آن دانش‌آموزان دختر و پسر در دو شیفت درس می‌خوانند. صبح‌ها پسران به مدرسه می‌روند و عصرها دختران. بیش از هزار دانش‌آموز کلاس پنجم تا دوازدهم در این مدرسه مشغول به تحصیل هستند. منطقه قلعه نو دشت برچی، ناحیه شیعه‌نشین است. بارها و بارها مدارس این منطقه تهدید به انتحاری شده است و به همین دلیل مدیران مدارس، دانش‌آموزان را گروه گروه از مدرسه خارج می‌کنند. سابق بر این چند آموزشگاه و مدرسه، مراکز فرهنگی و ورزشی و مساجد هم مورد هدف حمله انتحاری قرار گرفته‌اند. برای همین خیلی از مدیران اجازه نمی‌دهند که همه بچه‌ها مدرسه را ترک کنند آنها در طول ٣٠ دقیقه مدرسه را تعطیل می‌کنند تا این چنین از بچه‌ها مراقبت کرده باشند. اما شنبه دوباره شاهد بودیم که یکی از بزرگ‌ترین مدارس کابل مورد حمله قرار گرفت.

اولین انفجار در نزدیکی شفاخانه اتفاق افتاد و دو انفجار بعدی در نزدیکی مدرسه بود. همیشه گروه‌های تروریستی اولین انتحاری را می‌زنند تا مردم جمع شوند وقتی مردم در حال امدادرسانی هستند، انتحاری‌های بعدی را در بین جمعیت می‌زنند. درباره مدرسه هم همین اتفاق افتاد. متأسفانه تا به حال ۵۰ نفر شهید شده‌اند و آمارها بالاتر و بالاتر می‌رود.» او تأکید می‌کند: مناطق هزاره‌نشین بارها تهدید به انتحاری شده‌اند. آنها نمی‌خواهند دختران درس بخوانند. برای همین مکتبخانه دختران را هدف قرار دادند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *